بهشت مفهومی است که در اغلب مذاهبِ معتقد به زندگانی پس از مرگ و یا آخرت وجود دارد. بهشت جایی است که نیکوکاران پس از مرگ، در آن جاودانه میشوند. بر اساس آموزههای مذهبی اسلام و برخی دیگر از مذاهب، بهشت جایگاه نهایی هر انسانی است که در آن جا به اندازه اعمال نیکش از مواهب آن برخوردار خواهد شد. ادیان مختلف تعریفهای متفاوتی از این مفهوم به دست دادهاند.
بهشت اقامتگاه ابدی مؤمنان و صالحان رستگار در جهان آخرت است و بهشتیان کسانی هستند که به تصریح قرآن، در ترازوی اعمال، کفه ی کارهای نیک شان از کفه ی بدی هاشان سنگین تر است. در قرآن مجید، بهشتیان به نام ها و صفت هایی همچون اصحاب الیمین و اصحاب الجنه خوانده می شوند. بهشت معادل واژه «الجنّة» است و در قرآن مجید با این اسامی و اوصاف به کار رفته است: جنة المأموی، جنّات المأوی، جنة النعیم، جنات الخلد، دارالسلام، دارالمتقین، دار المقامة، عدن، الفردوس.
توصیف بهشت در سه سوره الرحمن، واقعه و دهر به صورت مفصل و در برخی از سوره های دیگر قرآن به صورت گذرا و مجمل بیان شده است و به بسیاری از نعمت های بهشتی همچون میوه ها و باغها و چشمه ساران و زنان پری رو با لباس های حریر و ... و نیز نعمت های معنوی همچون رضوان خداوند و ... اشاره گردیده است. در اینکه آیا آن بهشت موعود، اکنون نیز موجود است یا نه، میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر است. اکثر دانشمندان معتقدند که بهشت هم اکنون وجود خارجی دارد و برای اثبات ادعای خود به ظواهر برخی از آیات استدلال می کنند. در روایات مربوط به معراج و روایات دیگر نیز نشانه های روشنی از این موضوع دیده می شود. بنابراین می گویند بهشت در درون و باطن این جهان است اما برای ما قابل دید و درک نیست؛ به عبارت دیگر عالم آخرت و بهشت و دوزخ، بر این عالم احاطه دارد و این جهان همانند جنین در درون آن جهان قرار دارد.
آیات قرآن و روایات اسلامی دلالت دارد که بهشت نیز همانند جهنم، درهایی دارد. امام باقر علیه السلام فرمود: «بهشت دارای هشت در است که عرض هر در، به اندازه چهل سال راه است». و در قرآن آمده است که جهنم هفت در دارد. شیخ صدوق، از علمای بزرگ شیعه، می نویسد: اعتقاد ما درباره بهشت این است که بهشت دارالبقاء و دارالسلام است. مرگ و پیری، بیماری و ناخوشی، زوال و زمینگیری، غم، فقر و خستگی و فرسودگی در آن نیست.
در قرون اخیر ملل مختلف دنیا به عنوان یک امر ضروری و حیاتی به تعلیم و تربیت رو آورده و آن را یگانه وسیله رفاه و آسایش و پیشرفت خود دانسته اند. امّا پیامبر اسلام که آخرین برنامه ی کمال و سعادت بشر را متجاوز از چهارده قرن قبل بر ا نسان عرضه داشت، هنگامی که مردم در تاریکی جهل راه خود را گم کرده بودند و ا زتعلیم و تربیت به کلی بی خبر بودند، مردم را به فراگیری علم و دانش و کسب فضایل و آداب نیکو فراخواند، و فراگرفتن دانش را بر هر مسلمانی واجب دانست. از نظر اسلامی کسی که از تعلیم و تربیت بی بهره است همچون کسی است که در بیابان خشکی سرگردان و متحیر است، و نمی داند از کدام راه برود تا به سر منزل مقصود برسد، و سر انجام چنین فردی هلاکت و بد بختی است. یا همچون کسی که در ظلمات و تاریکی قرار گرفته و راه را از چاه تشخیص نمی دهد که به ناگاه به پرتگاه نیستی سقوط می کند و نابود می گردد. از حضرت علی (ع) نقل شده است که : (( به ادب کردن و اصلاح خویشتن بپردازید، و خود را از عادات خوبیهای ناشایسته بازبگردانید )). حضرت صادق (ع) فرموده است : هر کس دو روز عمرش با هم برابر باشد مغبون و زیان دیده است؛ و هر کس که پایان روزش در مقایسه با اول همان روز، بد تر باشد نفرین شده و از فیض و رحمت الهی دور است تو آن که در خود (در هر زمان) کمال و فضیلت نیابد به نقصان و (انحطاط) نزدیکتر است و فردی که به نقصان نزدیکتر باشد مرگ برایش از زندگی بهتر است. از این روایت بر می آید که انسان باید در تمام لحظات زندگی به سیر تکاملی خود ادامه داده، پیوسته به کمالات خود بیفزاید و در صدد اصلاح و تکامل خویشتن باشد. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که : (( خودتان را حسابرسی و بازخواست کنید پیش از آنکه محاسبه و بازخواست شوید )) . بدیهی است کسی که در زندگی همیشه مواظب رفتار و گفتار خود باشد، بردانش خود بیفزاید و خود را تحت مراقبت قرار داده تا از اعمال ناپسند و سقوط در مهالک محفوظ بماند، پیوسته بر کمالاتش افزوده می شود و در صراط مستقیم فضیلت، شرافت و دانش پیش می رود و نیروهایش را در جهت کمال رشد می دهد تا به درجات عالی انسانیت و سعادت نایل آید.
(از کتاب پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی).
اسلام دین کار و فعّالیت و آئین سعی و عمل است. تمام مردم برای تأمین زندگی با عزت و شرا فتمندانه باید از پی کار و کوشش بروند و در جامعه وجودی مؤ ثّر باشد، و اگر کسانی از کار شانه خالی کنند و برای تأ مین ما یحتاج زندگی خود دنبال کار نرو ند در اسلام، مورد بد بینی و انزجارند.
در حقیقت اسلام عزیز نسبت به تأ مین دنیا و آخرت انسان بسیار حساس و سفارش گراست در این میان دو چیز را مد نظر داشته و مسلمین را بر انجام آن تشویق و ترغیب می نماید
کار و تلاش فراوان برای امور دنیوی و اخروی.
سخت کوشی و مقاومت در برابر سختی ها.
ناگفته پیداست که اهتمام به کار و تلاش از دیدگاه اسلام نوعی عبادت مقدس بشمار می آید که مکمل و محرک سیر معنوی انسان مسلمان است. آیات قرآن و روایات اسلامی سندی محکم بر این گواه است.
مبغوض ترین انسان نزد خدا ؛
عن ابی جعفر (ع) قال : « قال موسی یا ربّ ! ایُّ عبادک أبغضُ الیک ؟ قال جیفهٌ با للّیل و بطّالٌ با لنّهار
امام باقر (ع) فرمودند : « که حضرت موسی بن عمران به پیشگاه خدا عرض کرد؛ بارالها ! کدام یک از بندگانت نزد تو بیشتر مورد بغض و بد بینی هستند؟ فرمود : آن کسی که در شب مانند مرداری در رختخواب افتاده و در روز، عمرش در جامعه به بطالت می گذرد و تلاش نمی کند و می خواهد از دسترنج مردم استفاده کند.
عزتمندی مسلمان دغدغه اولیاء گرامی اسلام است.
عن الصادق(ع) : « أنّ ر جلد اتاهُ فقالُ : « إنی لا اُحسنُ أن اعمل عملاً بیدی و لا أُحسن ان اتّجر و أنا محارفٌ محتاجٌ، فقال : إعمل واحمل علی رأسک واستغن عن الناس.
مردی به حضور امام صادق(ع) آمد و عرض کرد : یابن رسول الله (ص) من انسانی هستم کگه نمی توانم با دستم کار کنم - گویی دستش عیبی داشته که فاقد قدرت کار بوده - و سرمایه ای هم ندارم که تجارت کنم و نیاز مند و محتاجم. حضرت دید که سرو گردن او سالم است. فرمود : عمل کن، کار کن و کالا را بر سر خود حمل نما و از مردم بی نیاز باش.
بیکاری سر منشأ نادرستی و فساد است.
قال علیُّ علیه السلام : « إن یکُن الشُّغلُ مجهدهً فأتّصالُ الفراغ مفسدهٌ
اگر تن دادن به شغل مایه زحمت و تعب است بیکاری دائم نیز باعث نادرستی و فساد است.
ارتزاق از دسترنج مردم زشت و ناپسند است.
عن النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم قال : « ملعونٌ من القی کلّه معلی الناس.» رسول اکرم (ص) فرموده است :
« رانده و مطرود درگاه باری تعالی است آن کسی که بار زندگی خود را بر دوش دیگران بیفکند و بخواهد از دسترنج مردم ارتزاق نماید
برزخ فاصله میان مرگ تا قیامت کبراست. از این رو به این فاصله زمانی برزخ گفته اند که حایل میان دو نشئه و دو نوع مختلف از زندگی است:
و زندگی آخرتی که در تبیین قرآنی زندگی ای است که جسم و ماده در آن معنا و مفهوم دیگری می یابد؛ زیرا قرآن بیان می دارد که در قیامت، زمین و آسمان به زمین و آسمانی دیگر تبدیل می شود: یوم تبدل الارض غیرالارض و السموات.(ابراهیم آیه 48)
قرآن بیان می کند که در آن نشئه و زندگی، هوا چنان معتدل است که از خورشید سوزان و یا سرمای سوزناک خبری نیست. میوه ها و خوراک های آنجا هرچند در برخی موارد شباهت هایی با این دنیا دارد ولی هم مانند دنیا می باشد و هم شباهتی ندارد. نوعی بقا و پایداری است که در دنیا مفهومی ندارد. در سوره های واقعه، انسان، قیامت، تکویر و بسیاری از سوره ها و آیات به مسأله ویژگی های آخرت پرداخته شده است.
اما برزخ چگونه نشئه و دنیایی است؟ به نظر می رسد که به خاطر حایل بودن، می بایست از ویژگی های دو نشئه دیگر برخوردار باشد. به این معنا که برخی از خصوصیات دنیایی مانند رشد و تکامل و بهره مندی از آن در این زندگی می بایست وجود داشته باشد، چنان که می بایست از نوعی ویژگی قیامتی نیز برخوردار باشد. عالم برزخ از آن جایی که، عالم دیگری است می بایست از خصوصیات خاص خود نیز برخوردار باشد. انسان هایی که در برزخ هستند نه اهل دنیا هستند و نه اهل آخرت. این عالمی است که قرآن به صراحت به وجود آن اذعان کرده است.
در تبیین قرآنی، کسانی به این عالم برزخ می روند که به مرگ طبیعی و یا اختیاری از این زندگی دنیایی بیرون رفته باشند. (مؤمنون آیه 23) این عالم تا زمانی برقرار است که رستاخیز برپا نشده باشد. با برپایی قیامت، نشئه دنیا و نیز برزخ پایان می یابد.
از دیدگاه اسلام، ماهیت ازدواج یک قرارداد و پیمان با شرایطی ویژهاست. و بسیار پسندیده و مطلوب است و از منظر فقه اسلامی، عملی مستحب و چه بسا مستحب موکد و در برخی موارد واجب شمرده میشود عفت و حیا از جمله? این صفات میباشند که یکی از راههای تأمین این صفات و سجایا، ازدواج است. اسلام با تشریع ازدواج، مسیر رسیدن به عفت و حیا را هموار میسازد بدین صورت که ازدواج را بهترین و طبیعیترین راه تأمین نیازهای جنسی معرفی میکند. طبق قوانین اسلامی تنها خواندن صیغه عقد توسط زن و تایید توسط مرد صحیح است و الزامی به وجود شاهد یا نماینده دینی نیست. البته میتوان برای خواندن این جمله کسی را وکیل کرد که لازم هم نیست که نماینده دینی باشد.
شیعیان نوع دیگری از ازدواج (معروف به ازدواج موقت) را دارند که در آن عقد ازدواج برای مدت معین و محدودی بین دو طرف بسته میشود.در این نوع از ازدواج که به صیغه یا متعه یا ازدواج موقت معروف است زن و مرد پس از شناخت یکدیگر و صحبتهای اولیه در صورتی که هر دو طرف به این امر راضی باشند مدت زمان صیغه و همچنین مبلغ صیغه ( مقدار مهریه ) را خودشان به صورت توافقی تعیین می کنند ( مثلاً با هم قرار میگذارند برای مدت سه ماه و هر ماه یکصد هزار تومان به عقد ازدواج موقت هم در آیند ) . در ازدواج موقت زن ومرد باید به صورت عربی یا فارسی متن صیغه رابخوانند متن صیغه : زن میگوید : ( به زبان عربی ) : زوجتک نفسی فی المده المعلومه علی مهر المعلوم و مرد نیز جواب می دهد : قبلت ( ترجمه فارسی ) :زن میگوید ): من خودم را به عقد ازدواج تو درمی اورم برای مدت زمان مشخصی و با مهریه مشخصی وسپس مرد بلافاصله می گوید : قبول دارم مدت زمان و مبلغ مهریه باید قبل از خواندن متن صیغه مشخص شود . در این نوع ازدواج اگر دختر باکره باشد باید از پدر یا جد پدری خود اجازه بگیرد ولی اگر باکره نباشد نیازی به اجازه ندارد . ازدواج موقت در مذهب شیعه ( پیروان علی که امام اول شیعیان و جانشین رسول گرامی اسلام می باشد )امری مستحب موکد میباشد وبر آن تاکید شده است و ائمه اطهار نیز از آن به نیکی یاد میکنند و آن را یادگار رسول الله میدانندوغالبا به آن عمل می کردند . همچنین مرد مسلمان می تواند با زنان اهل کتاب مانند مسیحیان و یهودیان نیز ازدواج موقت داشته باشد . ولی زن مسلمان ( شیعه )فقط با مرد مسلمان شیعه می تواند ازدواج موقت بکند. بنابر نظر بعضی از مراجع شیعه «برای دختر رشیده اذن پدر در ازدواج موقت ضرورتی ندارد»پس از تعیین مدت زمان عقد و مهریه با خواندن صیغه عقد زن و مرد به یکدیگر محرم میشوند.
توکل از ماده " وکل " است که وکالت هم از همین باب است. " وکل " یعنی واگذار کرد. توکیل که به اصطلاح علم صرف باب تفعیل " وکل " است، یعنی وکیل گرفتن. وکیل یعنی کسی که انسان کار را به او واگذار کرده است، توکیل یعنی وکیل انتخاب کردن. علی القاعده باید به جای " توکل علی الله " ، " وکل الله " باشد، یعنی هر کسی که خدا را وکیل و کارگزار کار خودش قرار بدهد، و حال آنکه توکل معنایش قبول واگذاری است، یعنی متعهدشدن و قبول کردن. علی القاعده این جور است که موکل ما هستیم، متوکل خداست، نه اینکه متوکل ما باشیم، چون ما که کار خدا را به عهده نگرفته ایم، متوکل یعنی کسی که کار را به عهده می گیرد، و خداست که بناست کار ما را به عهده بگیرد. پس چطور است که در همه جای قرآن کلمه "توکل" به کاربرده شده است؟ بعلاوه کلمه " توکل " با " علی " چه ارتباطی دارد؟ " توکل بر خدا " یعنی چه؟ باید بگوییم توکل به سوی خدا، نه توکل بر خدا. کلمه " علی " اینجا چه معنی می دهد؟
توکل یک امر قراردادی نیست و یک امر ذهنی محض هم نیست که انسان در ذهنش بگوید: من توکل کردم. توکل درواقع معنایش این است که انسان در کارهای خودش فقط امر خدا را در نظر بگیرد، طاعت خدا را در نظر بگیرد، وظیفه را در نظر بگیرد و در سرنوشت خودش اعتماد به خدا کند. این را توضیح بدهم. انسان اگر با خدا سر و کار نداشته باشد، چکار می کند؟ انسان هر تلاشی که می کند به منظور این است که سرنوشت و وضع خودش را خوب کند. انسان بالفطره طالب خوشی و سعادت خودش است. اینهمه فعالیتها و تلاشهایی که مردم می کنند برای چیست؟ همه برای این است که انسان می خواهد خودش را خوشبخت و خوشبخت تر کند. پس تلاش خود انسان برای خوشبخت شدن است. اگر آمدند برای انسان وظیفه قرار دادند، آن وقت انسان کاری را می خواهد انجام بدهد به چه منظور؟ چون وظیفه و تکلیف است. من وظیفه خودم را انجام می دهم. حالا که من می خواهم وظیفه خودم را انجام بدهم تکلیف سرنوشت چه می شود؟ تکلیف آن آینده سعادت بخش من چه می شود؟ من یک وقت کار می کنم برای اینکه به خوشبختی برسم، خودم تقریبا به خوشبختی خودم چسبیده ام و خودم خوشبختی خودم را متعهد شده ام. اما اگر انسان بخواهد در همه مسائل این طور فکر کند که من ببینم وظیفه من چیست و خدا در اینجا از من چه می خواهد، یک نوع جدایی می افتد میان کاری که انسان می خواهد بکند و سعادتی که می خواهد به دست بیاورد. اینجاست که توکل می گوید: تو وظیفه را انجام بده و قبول کن، تو قبول کن که خدا از تو چه می خواهد، سرنوشتت را به او بسپار. البته وظیفه الهی یک وظیفه سرنوشت ساز هست.
زمانی که موسی (ع) از چنگال ظلم فرعون رها یافته و از راه دور خسته و گرسنه به کنار چاه مدین رسیده بود دختران شعیب را دید که برای سیراب کردن گوسفندان به آنجا آمدهاند، حضرت موسی (ع) با دلوآب گوسفندان آنها را سیراب کرد، به دنبال آن قرآن میفرماید:
« فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ...»
«ناگهان یکی از آن دو زن، به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام بر میداشت گفت: پدرم از تو دعوت میکند...»
پیدا بود که از سخن گفتن با یک جوان بیگانه شرم دارد وقتی به سراغ موسی آمد تنها این جمله را گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا پاداش و مزد آبی را که برای گوسفندان ما، از چاه بیرون کشیدی به تو دهد.
مراد از اینکه راه رفتن او بر استحیا بوده، این است که عفت و نجابت از طرز راه رفتنش پیدا بود.
(در این داستان حیا را میتوان به حیای گفتار و حیای رفتار تقسیم کرد و دختران شعیب یکی از بهترین الگویهای قرآنی برای زنان مسلمان در برخورد با نامحرمان باشند.
« إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا...»
«خداوند از این که به (موجودات ظاهراً کوچکی مانند) پشه و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمیکند...»
مثال باید موافق مقصود باشد و مثال وسیلهای است برای تجسم حقیقت، گاه در مقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است، بلاغتِ سخن ایجاب میکند که برای نشان دادن ضعف آنها موجود ضعیفی را برای مثال زدن انتخاب کند.
«إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ...»
«... این عمل، پیامبر را ناراحت مینماید: ولی از شما شرم میکند (و چیزی نمیگوید) اما خداوند از (بیان) حق، شرم ندارد...»
هنگامی که پیامبر(ص) با "زینب بنت جحش" ازدواج کرد ولیم? نسبتاً مفصلی داد، مردم دسته دسته میآمدند و غذا میخوردند و از اطاق خارج میشدند، بعد از پایان مهمانی سه نفر همچنان در اطاق پیامبر (ص) ماندند و مشغول گفتگو شدند و سخنان آنها به طول انجامید، آی? فوق نازل شد و دستورات لازم را در برخورد با این مسائل به آنها تفهیم کرد، برای نزول این آیه روایات دیگری نیز وجود دارد. (که ناظر به قسمتهای دیگر این آیه است) البته پیامبر خدا (ص) نیز از بیان حق در مواردی که جنب? شخصی و خصوصی نداشت هیچ ابا نمیکرد اما در این مورد شخصی اصول اخلاقی ایجاب میکرد که پیامبر (ص) به دفاع از خود نپردازد.
برزخ فاصله میان مرگ تا قیامت کبراست. از این رو به این فاصله زمانی برزخ گفته اند که حایل میان دو نشئه و دو نوع مختلف از زندگی است:
و زندگی آخرتی که در تبیین قرآنی زندگی ای است که جسم و ماده در آن معنا و مفهوم دیگری می یابد؛ زیرا قرآن بیان می دارد که در قیامت، زمین و آسمان به زمین و آسمانی دیگر تبدیل می شود: یوم تبدل الارض غیرالارض و السموات.(ابراهیم آیه 48)
قرآن بیان می کند که در آن نشئه و زندگی، هوا چنان معتدل است که از خورشید سوزان و یا سرمای سوزناک خبری نیست. میوه ها و خوراک های آنجا هرچند در برخی موارد شباهت هایی با این دنیا دارد ولی هم مانند دنیا می باشد و هم شباهتی ندارد. نوعی بقا و پایداری است که در دنیا مفهومی ندارد. در سوره های واقعه، انسان، قیامت، تکویر و بسیاری از سوره ها و آیات به مسأله ویژگی های آخرت پرداخته شده است.
اما برزخ چگونه نشئه و دنیایی است؟ به نظر می رسد که به خاطر حایل بودن، می بایست از ویژگی های دو نشئه دیگر برخوردار باشد. به این معنا که برخی از خصوصیات دنیایی مانند رشد و تکامل و بهره مندی از آن در این زندگی می بایست وجود داشته باشد، چنان که می بایست از نوعی ویژگی قیامتی نیز برخوردار باشد. عالم برزخ از آن جایی که، عالم دیگری است می بایست از خصوصیات خاص خود نیز برخوردار باشد. انسان هایی که در برزخ هستند نه اهل دنیا هستند و نه اهل آخرت. این عالمی است که قرآن به صراحت به وجود آن اذعان کرده است.
در تبیین قرآنی، کسانی به این عالم برزخ می روند که به مرگ طبیعی و یا اختیاری از این زندگی دنیایی بیرون رفته باشند. (مؤمنون آیه 23) این عالم تا زمانی برقرار است که رستاخیز برپا نشده باشد. با برپایی قیامت، نشئه دنیا و نیز برزخ پایان می یابد.
هیچ کس نیست که در زندگی خود نشان و رد پای الگوها را نبیند. اگر اندکی در گفتار، رفتار، باورها و در نگاهی کلی تر در زندگی انسان ها تامل کنیم، تاثیر الگوهای مثبت و منفی را به روشنی درمی یابیم. گاهی با دیدن بعضی حالت ها، قیافه ها، لباس پوشیدن ها و حتی تکیه کلام ها به یاد کسان دیگری می افتیم. می گوییم آرایش موی او مثل فلان هنرمند یا ورزشکار است؛ تکیه کلام او کسی دیگر را به یاد می آورد چه بسا، شکل نشستن و برخاستن و حرکات او یادآورنده یکی از چهره های مشهور است.
پس ما تحت تاثیر الگوها هستیم و الگوهایی را در زندگی خود بر می گزینیم. اگر در زندگی بزرگان دین دقت کنیم، می بینیم که شاگردان و صحابه معصومین علیهم السلام در همه رفتارها و حتی کوچکترین و جزئی ترین مسائل زندگی آنان با دقت و تامل می نگریستند تا رفتار خویش را مطابق آن شکل دهند. به همین دلیل جزئیات زندگی آن بزرگواران بعدها از زبان همین یاران و صحابه به ما رسیده است و بسیاری از آنها بعنوان مستحبات و مکروهات شمرده می شوند. چنانکه پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صل الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق وأهل بیتی أمان لامتی من الاختلاف...» (اهل بیت من همچون ستارگانند، که مردمان در دریا و خشکی به وسیله آنان راه می جویند و از گمراهی نجات می یابند.) (مستدرک حاکم، ج 3 ص (149
سعی می کنیم سبک زندگی خود را در تمام مراتب آن با آنچه که ایشان عمل می کردند، مطابقت دهیم. پیامبر گرامی اسلام، هنگام راه رفتن قدم ها را آهسته از زمین بلند می کرد؛ به کسی خیره نگاه نمی کرد؛ هر کس را می دید سلام می کرد؛ جز در مواقع ضروری سخن نمی گفت؛ به صدای بلند نمی خندید و به کوچکترها احترام می گذاشت. حتی می دانیم آشامیدنی را با سه نفس می آشامید؛ موهایش را همیشه شانه می کرد و موقع مسواک زدن، مسواک را به عرض دندان می کشید.
این همه اطلاعات که از ریزه کاری ها و ظرافت های رفتارهای پیامبر (ص) به ما رسیده است، به این دلیل است که یاران او، پیامبر را بهترین سرمشق و الگو می دانستند و این نکته را از قرآن آموخته بودند که: « لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا» (احزاب/21) (مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.) پیامبر الگوی کسانی است که دنبال خدا هستند و سعادت را در رضایت الهی جستجو کرده و با یاد بسیار خداوند به روز قیامت امید دارند.
ما نیز نیازمند الگو و اسوه هستیم؛ الگوها و اسوه هایی که زندگی آنان چراغ راه، و رفتار و منش آنان راهنمای ما به سمت خوشبختی، رشد و بالندگی باشد.
![](http://www.ashoora.biz/weblog/pixel_4346.gif)