سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :13
کل بازدید :117161
تعداد کل یاد داشت ها : 160
آخرین بازدید : 103/2/6    ساعت : 7:30 ع
درباره
واحد مرکز رایانه پایگاه بسیج شهید کلاهدوز[6]

کانون فرهنگی مسجد دوازده امام (ع) واقع شده در شهر ری (باقرشهر)
ویرایش
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
امکانات دیگر


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
کانون فرهنگی مسجد 12 امام علیه السلام - باقرشهر





      

هیچ کس نیست که در زندگی خود نشان و رد پای الگوها را نبیند. اگر اندکی در گفتار، رفتار، باورها و در نگاهی کلی تر در زندگی انسان ها تامل کنیم، تاثیر الگوهای مثبت و منفی را به روشنی درمی یابیم. گاهی با دیدن بعضی حالت ها، قیافه ها، لباس پوشیدن ها و حتی تکیه کلام ها به یاد کسان دیگری می افتیم. می گوییم آرایش موی او مثل فلان هنرمند یا ورزشکار است؛ تکیه کلام او کسی دیگر را به یاد می آورد چه بسا، شکل نشستن و برخاستن و حرکات او یادآورنده یکی از چهره های مشهور است.
پس ما تحت تاثیر الگوها هستیم و الگوهایی را در زندگی خود بر می گزینیم. اگر در زندگی بزرگان دین دقت کنیم، می بینیم که شاگردان و صحابه معصومین علیهم السلام در همه رفتارها و حتی کوچکترین و جزئی ترین مسائل زندگی آنان با دقت و تامل می نگریستند تا رفتار خویش را مطابق آن شکل دهند. به همین دلیل جزئیات زندگی آن بزرگواران بعدها از زبان همین یاران و صحابه به ما رسیده است و بسیاری از آنها بعنوان مستحبات و مکروهات شمرده می شوند. چنانکه پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صل الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق وأهل بیتی أمان لامتی من الاختلاف...» (اهل بیت من همچون ستارگانند، که مردمان در دریا و خشکی به وسیله آنان راه می جویند و از گمراهی نجات می یابند.) (مستدرک حاکم، ج 3 ص (149
سعی می کنیم سبک زندگی خود را در تمام مراتب آن با آنچه که ایشان عمل می کردند، مطابقت دهیم. پیامبر گرامی اسلام، هنگام راه رفتن قدم ها را آهسته از زمین بلند می کرد؛ به کسی خیره نگاه نمی کرد؛ هر کس را می دید سلام می کرد؛ جز در مواقع ضروری سخن نمی گفت؛ به صدای بلند نمی خندید و به کوچکترها احترام می گذاشت. حتی می دانیم آشامیدنی را با سه نفس می آشامید؛ موهایش را همیشه شانه می کرد و موقع مسواک زدن، مسواک را به عرض دندان می کشید.
این همه اطلاعات که از ریزه کاری ها و ظرافت های رفتارهای پیامبر (ص) به ما رسیده است، به این دلیل است که یاران او، پیامبر را بهترین سرمشق و الگو می دانستند و این نکته را از قرآن آموخته بودند که: « لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا» (احزاب/21) (مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند.) پیامبر الگوی کسانی است که دنبال خدا هستند و سعادت را در رضایت الهی جستجو کرده و با یاد بسیار خداوند به روز قیامت امید دارند.
ما نیز نیازمند الگو و اسوه هستیم؛ الگوها و اسوه هایی که زندگی آنان چراغ راه، و رفتار و منش آنان راهنمای ما به سمت خوشبختی، رشد و بالندگی باشد.





      

 هنگامی که رسول اکرم بعد از آن مواجهه وصف ناشدنی به سوی خانه آمد هیچ یار و همکاری نداشت. به محض ورود به خانه، ام المؤمنین خدیجه و امام علی علیه السلام را فرا خواند. آنچه را که بر او گذشته بود به آنها بازگو نمود. آن بزرگواران به او ایمان آوردند... بدین وسیله دو نفر دیگر به اسلام افزوده شد. رسول اکرم آغاز به دعوت نمود. آیات حق را بر مردمان می خواند و دل آنها را روشن می ساخت. به مرور زمان بر یاران آن حضرت افزوده شد. بلال که برده امیه ابن خلف یکی از سرسخت ترین دشمنان اسلام بود، به رسول اکرم ایمان آورد. عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه نیز مسلمان شدند و ... دشمنان اسلام احساس خطر کردند. کار را بر مسلمین سخت گرفتند. شکنجه و آزار آغاز شد. پدر و مادر عمار به شهادت رسیدند و بدین ترتیب نام خود را در فرهنگ بشری به عنوان اولین شهیدان اسلام، جاودانه ساختند. در همین ایام بود که ابوذر نیز گذرش به مکه افتاد. رسول اکرم را دید و به او ایمان آورد. ابوذر اما شوری دیگر داشت.
بلافاصله بر بلندایی ایستاد و با صدایی رسا، شهادتین را بر زبان جاری ساخت. قریشیان بر سر او ریختند و تا پای مرگ او را زدند. عباس عموی پیامبر در آن بحبوحه پیدا شد و ابوذر را شفاعت کرد. ابوذر اما دست بردار نبود. روز بعد مجددا بر همان سکو ایستاد و با صدای رساتر، شهادتین را بانگ زد. قریشیان مجددا بر سر او ریختند. این بار نیز عباس به فریاد او رسید. طبق شواهد تاریخی، ابوذر اولین کسی است که ندای توحید و نبوت را با صدای بلند به گوش اهالی مکه رساند و اولین منادی اسلام در بین یاران رسول اکرم شد.
کار اسلام روز به روز رو به سامان بود. سه سال دعوت خفا به پایان رسید. بعد از آن دعوت آشکار شد. اکنون اسلام کسانی چون حمزه، جعفر برادر امام علی علیه السلام، ابوطالب، عبدالله بن مسعود، ابوذر و... را در کنار داشت. در مکه زندگی بر مسلمنان سخت شد. پیامبر دستور هجرت داد. ابتدا گروهی به سرپرستی جعفر به حبشه مهاجرت کردند. تا اینکه مسلمین با هجرت به مدینه دست به تأسیس پایگاه زدند. در این ایام، سلمان فارسی نیز بر مسلمین اضافه شد. سلمان همواره و تمام عمر خود را به دنبال حقیقت سپری کرد. می گویند: ابتدا کشیش زردشتی داشته است. اما دل ناآرام او را این دین نتوانسته بود، آرام نماید. بعد از آن به دین مسیحیت گرویده است. اما گمشده خود را در آن دین نیز نیافته بود. تا اینکه آوازه پیامبر آخر الزمان به گوش او رسیده و او در پی یافتن او به سفر پرداخته و خود را به مدینه می رساند. بعد از آن که رسول اکرم را می بیند و با او به صحبت می پردازد، به یقین می بیند که گمشده او کسی جز محمد نیست. پس ایمان می آورد و ...

او در آن مدت کوتاه که با رسول اکرم زندگی می کند، به مرتبه ای از کمال می رسد که بعد از امیر المؤمنین علی علیه السلام، نزدیکترین فرد از اصحاب به رسول گرامی می شود. وقتی جنگ خندق پیش آمد، رسول اکرم از اصحاب برای مبارزه با کفار مشورت خواست. هر کس پیشنهادی کرد. سلمان گفت : بهتر است دور مدینه خندق حفر گردد تا از هجوم ناگهانی آنان جلوگیری شود. رسول اکرم پذیرفت و کار سلمان به جایی رسید که رسول گرامی اسلام در وصف آن پاک نهاد گفت: «سلمان منا اهل البیت ».





      

غالبا تصور می‌کنند مرگ یک امر عدمی و به معنای فنا است ولی این برداشت هرگز با آنچه در قرآن کریم آمده و دلائل عقلی به آن رهنمون می‌شود موافق نیست. مرگ از نظر قرآن یک امری وجودی است، یک انتقال و عبور از جهانی به جهان دیگر است و لذا بسیاری از آیات قرآن از مرگ تعبیر به توفّی شده است که به معنی باز گرفتن و دریافت روح از تن بوسیله فرشتگان است.
در برخی از آیات هم مرگ را صریحا مخلوق خدا شمرده و می‌فرماید: «الذی خلق الموت والحیوه» (سوره ملک _ 2)





      

یک از گناهان کبیره ربا خواری است. از آنجا که اصل در روابط اجتماعی مسلمانان بر برادری و همکاری و تعاون در راه خیر است، خداوند به آن امر فرموده است و از دست به دست هم دادن مومنین در امور ناپسند نهی فرموده است: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ...َتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ. (5سوره المائدة، آیه 2) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، ...در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید، و در گناه و تعدّى دستیار هم نشوید، و از خدا پروا کنید که خدا سخت ‏کیفر است‏.»
صدقه و زکات و قرض نمونه تعاون در کار نیک است که نتیجه آن دوستی و علاقه هر چه بیشتر بین مسلمانان است و ربا گرفتن نمونه تعاون در گناه و دشمنی است که نتیجه آن دوری قلوب از یکدیگر، جدایی و کینه و دشمنی مسلمانان نسبت به یکدیگر است. بنابراین باید اضافه اموال خود را در راه سعادت یکدیگر صرف کرد نه علیه یکدیگر. ربا در قرض و ربا در معامله هر دو حرام است. به این معنا که پولی به عنوان قرض بدهد و در مقابل آن مقداری بیشتری را شرط کند که طرف مقابل پرداخت کند. در معامله جنس با جنس هم همینطور است یک کیلو گندم بدهد و شرط کند که در مقابل باید یک کیلو و نیم گندم پرداخت کند. گسترش ربا از نظر اخلاقی با روح تعاون و خیر خواهی سازگار نیست و بین مسلمانان کینه و نفرت بوجود می آورد. علاوه بر این باعث تنبلی و بی کاری در جامعه می شود.
با وجودی که ربا در قبل از اسلام رواج داشت اسلام به شدت با آن مبارزه کرد و فرمود:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَ اتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. (3سوره آل عمران، آیه 130) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، ربا را (با سود) چندین برابر مخورید، و از خدا پروا کنید، باشد که رستگار شوید.» حرمت ربا چنان شدید است که امام صادق می فرمایند: درهم ربا اشد عند الله من سبعین زنیه کلها بذات محرم.( کافی، الفقیه و التهذیب)
وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَ قَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا. (4سوره النساء، آیه 161) «و (به سبب‏) رباگرفتنشان -با آنکه از آن نهى شده بودند- و به ناروا مال مردم خوردنشان‏، و ما براى کافرانِ آنان عذابى دردناک آماده کرده‏ایم‏.» یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ. (2سوره البقرة، آیه278) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا پروا کنید؛ و اگر مؤمنید، آنچه از ربا باقى مانده است واگذارید. » رسول خدا در حجه الوداع فرمود : الا ان کل ربا فی الجاهلیته موضوع تحت قدمی هاتین و اول ربا اضعه ربا العباس بن عبد المطلب. همه ربا های دوران جاهلیت باطل است و زیر قدمهای من. اولین آنکه ضایع می سازم ربای عباس است.
رباخواران کسانی هستند که ربا را یک نوع معامله می دانند. حقیقت رباخواری در این دنیا دیوانگی است که در قیامت ظاهر می شود.
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. (2سوره البقرة، آیه 275) «کسانى که ربا مى‏خورند، (از گور) برنمى‏خیزند مگر مانند برخاستن کسى که شیطان بر اثر تماس‏، آشفته ‏سرش کرده است‏. این بدان سبب است که آنان گفتند: (داد و ستد صرفاً مانند رباست‏.) و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال‏، و ربا را حرام گردانیده است‏. پس‏، هر کس‏، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسید، و (از رباخوارى‏) باز ایستاد، آنچه گذشته‏، از آنِ اوست‏، و کارش به خدا واگذار مى‏شود، و کسانى که (به رباخوارى‏) باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.»
هر کسی می خواهد اموالش افزایش پیدا کند صدقه بدهد، زکات بدهد، قرض بدهد. هر که می خواهد مالش بی برکت شود ربا بگیرد و ربا بدهد. به قول علامه طباطبایی در المیزان در فروع دین هیچ چیز بدتر از دوستی با دشمنان دین و ربا نیست. میزان سود پول باید به مراتب کمتر از میزان سود کار باشد. چون اگر سود سرمایه زیاد شود در نظام تولید اختلال ایجاد می شود و مردم به جای کار پول خود را در بانکها انباشته می کنند.





      


عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟ ... پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند : رفته گل ... نه گلی گم ... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی درد سر نبود
ای کاش نامه ای ، خبری ، عطر چفیه ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود
عکس پدر ، مقابل آیینه ، شمعدان
آن روز دور سفره به جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت وکیلم ؟ ... دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت با اجازه بابا ، بله بله
مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود




      

پیامبران به حکم اینکه تکیه‌گاه خدایی دارند و هرگز از یاد نمی‌برند که رسالتی از طرف خداوند بر عهده آنها گذاشته شده است هر کار «او» را انجام می‌دهند در کار خود نهایت خلوص را دارند یعنی هیچ منظوری و هیچ هدفی جز هدایت بشر که خواستة خداوند است ندارند؛ از مردم «اجر» برای رسالت خود نمی‌خواهند.
قرآن کریم در سوره الشعراء به طور خلاصه گفتار بسیاری از پیامبران را در مواجهه با قومشان نقل کرده است و البته هر پیامبری به مناسبت مشکل و مشکلاتی که در راه خویش می‌دیده است یک نوع پیام برای قوم خود داشته است: ولی یکی از مطالبی که در پیام همه پیامبران تکرار شده است این است که: «من اجر و مزدی از شما نمی‌خواهم» بنابراین خلوص و بی‌نظری یکی از مشخصات پیامبری است و به همین جهت پیام پیامبران همواره با یک «قاطعیت» بی‌نظیر همراه است.
پیامبران به حکم اینکه خود را مبعوث احساس می کنند و در رسالت خویش و ضرورت آن و ثمر بخشی آن کوچکترین تردیدی ندارند، با چنان قاطعیتی پیام خویش را تبلیغ می‌کنند و از آن دفاع می کنند که مانندی برای آن نتوان یافت.
موسی بن عمران به اتفاق برادرش هارون در حالیکه جامه‌هایی پشمین بر تن و عصاهایی چوبین در دست داشتند و همه تجهیزات ظاهریشان منحصر به این بود، بر فرعون وارد شدند و او را دعوت کردند و با کمال قاطعیت ابراز داشتند: اگر دعوت ما را نپذیری زوال حکومت تو قطعی است و اگر دعوت ما را بپذیری و به راهی که ما می خواهیم وارد شوی ما عزت ترا تضمین می‌کنیم. فرعون با تعجب فراوان گفت: اینها را ببینید که از تضمین عزت من در صورت پیروی آنها و گرنه زوال حکومت من سخن می‌گویند.
پیغمبر اکرم در سالهای اول بعثت که عده مسلمانان شاید از شمار انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کرد، درجلسه‌ای که تاریخ آنرا به نام جلسة «یوم الانذار» ضبط کرده است، بزرگان بنی‌هاشم را گرد آورد و رسالت خویش را به آنان ابلاغ فرمود و با صراحت و قاطعیت اعلام کرد که دین من جهانگیر خواهد شد و سعادت شما در پیروی و قبول دعوت من است. این سخن آنچنان سنگین و باور نکردنی آمد که جمعیت با تعجب به یکدیگر نگاه کردند و جوبی نداده متفرق شدند.
هنگامیکه ابوطالب عموی پیامبر پیام قریش را مبنی بر اینکه حاضریم او را به پادشاهی بر گزینند زیباترین دختران خود را به زنی او بدهیم، او را ثروتمندترین فرد خود گردانیم به شرط اینکه از سخنان خود دست بردارد: به آن حضرت ابلاغ کرد، در جواب فرمود: «به خدا قسم اگر خورشید را در یک کفمم و ماه را در کف دیگرم قرار دهند، هرگز از دعوت خود دست بر نمی‌دارم.»
بنابراین خلوص نیت و قاطعیت نیز یکی از لوازم پیامبری است.





      

«ولایت» از ریشه «وَلى» به معناى قرب و دنوّ و نزدیکى است. معجم مقاییس اللغه مى‏گوید:
وَلى (الواو واللام و الیاء) أصلٌ صحیحٌ یدلُّ على قربٍ. من ذالک، الولی: القرب. یُقال: «تباعد بعد ولیٍ.» أی: «قرب» و «جلس مما یلینی» أی: «بقاربنی.»
راغب، نیز مى‏گوید:
دو چیز، هرگاه، چسبیده و کنار هم قرار گیرند که شى‏ء سوم، میان آن دو، فاصله‏اى پدید نیاورد و پیوندشان را از هم نگسلد، واژه «ولى» معنا و مفهوم پیدا مى‏کند.
از آنجا که توجّه انسان به جهان مادّه و محسوس، چه از نظر یک فرد در طول حیات خویش و چه از نظر اجتماع بشرى در طول تاریخ، بر امور فراحسّى مقدّم است، به نظر مى‏رسد که انسان، نخست این به هم پیوستگى و پیوند را در جسمانیات و روابط مکانى و زمانى اشیا، تجربه کرده، آن گاه به طور استعاره، در امور غیر مادّى از آن بهره برده است.
«وَلى» ریشه اشتقاق لغات فراوانى مانند «مولى»، «ولىّ»، «والى»، «ولایت»، «تولّى» است که‏در همه آنها، معناى قرابت و به هم پیوستگى وجود دارد و در معانى مختلف و یا متضادّى که گاه براى برخى از این واژه‏ها، مثل «مولى» مى‏شمارند، همه، مشترک معنوى‏اند و نه مشترک لفظى.
معانى گفته شده براى واژه ولایت، در کتب لغت، عبارت است از: محبّت، نصرت، تدبیر، قیام به امر و ملک امر، امارت دولت، سلطان، خطّه، شهر و موطن هر کس‏، ولى چنان که گفته شده؛ ولایت، در ریشه و اصل، همان قرابت و پیوند است و این پیوند، از مقوله اضافه و یک حقیقت دوسویه است. پیوند و به هم پیوستگى افراد و گروههاى اجتماعى را از حیثیّات مختلف مى‏توان در نظر گرفت: پیوند و قرابت فامیلى، پیوند از جهت حبّ و عشق، پیوند از جهت پیمان و تعهّد و غیره. با توجّه به شکلهاى متنوع قرابت و پیوند است که انواع متفاوت ولایت مانند ولایت حبّ، ولایت نصرت، ولایت حَلْف، ولایت ابن العمّ، ولایت عتق، عهد، حکم، امر پدید مى‏آید.
این موارد، در واقع، معانى متنوّع براى ولایت نیستند که در هر مورد، ولایت وضعِ لغوىِ مخصوص دارا باشد، بلکه در اینها، رابطه اتحاد و پیوندى مطرح است که این پیوند، موجب نوعى حقِّ تصرّف و مالکیت تدبیر خواهد بود. این اولویّت، براى کسانى که از دو طرف این رابطه و پیوند نیستند، وجود ندارد.
ولایت به کسر «واو» و فتح «واو»، هر دو، در زبان عربى کاربرد دارد. در فرق این دو، گفته‏اند که «ولایت» (به فتح واو) به معناى نصرت و یارى کردن و محبّت است، امّا «ولایت» (به کسر واو) مفهوم تدبیر و امارت دارد؛ زیرا، تدبیر و امارت، حرفه و شغل به شمار مى‏آید و عرب‏زبانان فاءالفعل واژه‏اى را که از حرفه حکایت مى‏کند، مانند: خِیاطة و نِقابة، مکسور تلفظمى‏کنند.
ولى این تفاوت، نمى‏تواند درست باشد؛ زیرا از یک سو، با لغاتى مانند «کتابة» و «زیارة» و «کرامة» مواجهیم که تهى از معناى حرفه و صنعتند و از سوى دیگر، کلماتى مانند «زعامة» و «وکالة» و «وزارة» را مى‏بینیم که فاءالفعل‏شان هم مفتوح و مکسور، تلفظ شده است.
بنابراین، تفاوت وَلایت (مفتوح‏الفاء) و وِلایت (مکسورالفاء) از نظر محقّقان لغت، ثابت نیست و مانند: «وَصایت» و «وِصایت» و «دَلالت» و «دِلالت»و «وَکالت» و «وِکالت» مفتوح و مکسور آن، در معنا و مفهوم تفاوتى ندارد.
یکى از مشتقات «وَلى»، «تولّى» است. «تولّى» هرگاه به شکل مفعول بى‏واسطه و «متعدّى بنفسه» به کار رود، از یگانگى و پیوند حکایت دارد و قبول ولایت را نشان مى‏دهد، مانند «یتولّون الذین کفروا» (مائده/80) و «إنما سلطانه على الذین یتولّونه» (نحل/100) و هرگاه به شکل مفعول با واسطه و با حرف جرّ «عن» لفظاً یا تقدیراً متعدّى شود، مفهومى متضاد با سابق خواهد داشت و بر اعراض و ترک یگانگى و قرابت دلالت مى‏کند(7)، مانند «فاعرض عن مَنْ تولّى عن ذکرنا و لم یرد إلّا الحیاة الدنیا» (نجم/29) و «فإنْ تولّوا فإنَّ اللّه علیم بالمفسدین» (آل‏عمران/63).





      





      

«غدیر» در زبان عربی به معنی گودال و «خم» نام محلی نزدیک منطقة «جحفه» است. که در آن روزگار چشمه‌ای روان و درختانی کهنسال داشت. به دلیل موقعیت سوق الجیشی «غدیر خم» حاجیان شهرها و سرزمین‌های مختلف عربستان پس از انجام مناسک حج و هنگام بازگشت به شهر و دیارشان در این منطقه از هم جدا می شدند. آنچه نام این محل را در تاریخ اسلام مهم و به یادماندنی کرده است به سال دهم هجری و تصمیم  پیامبر اسلام (ص) برای زیارت خانه خدا و به جا آوردن مراسم حج و اعلام ایشان مبنی بر اینکه امسال آخرین حج ایشان خواهد بود، برمی‌گردد. لذا مردم شهرها و مناطق مختلف عربستان به وسیله قاصدانی از این امر مطلع شدند.
در پی این فراخوان پیامبر اسلام(ص) با اجتماع عظیمی از مردم، مدینه را به قصد مکه ترک فرمودند. اجتماع باشکوهی از مسلمانان آن سال در مراسم حج شرکت کردند؛ که آن سال حجه الوداع پیامبر(ص) بود. پس از پایان مراسم حج پیامبر(ص) دستور دادند که حجاج باید حرکت کنند تا در غدیر خم حاضر باشند. همچنین پیامبر به 12 هزار نفر از حجاج یمن – که مسیرشان متفاوت بود – دستور دادند همراه حجاج به غدیر خم بیایند. در مسیر بازگشت حجاج، جبرئیل بر پیامبر وارد و این آیه را نازل کرد: «هان! ای پیامبر! آنچه را که از سوی پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ کن و اگر چنان نکنی پیام رسالت را انجام نداده ای و خداوند تو را از مردم حفظ می فرماید.» ( سوره مائده، آیه 67 )
در پی ابلاغ این دستور پیامبر دستور توقف کاروان حجاج را در منطقه غدیر خم دادند و امر فرمودند کسانی که جلوتر هستند بازگردند و کسانی که عقب مانده اند به اجتماع حجاج در غدیر خم برسند. اجتماعی که تعداد آن را بین نود تا صد و بیست هزار نفر ذکر کرده‌اند. پیامبر اسلام (ص) در آن روز گرم سوزان بر بالای منبری از جهاز شتران در حالی که حضرت علی (ع) در کنار ایشان قرار داشت خطبه ای ایراد فرمودند. پیامبر(ص) در این خطبه با ستایش و حمد خدا شروع و حدیث ثقلین را بیان فرمودند سپس در حالی که دست حضرت علی (ع) را بلند نمودند تا همه مردم ایشان را درکنار رسول خدا مشاهده نمایند، از مردم پرسیدند: «ای مردم آیا من از خود شما بر شما اولی و مقدم‌ نیستم؟» مردم پاسخ دادند: «بله ای رسول خدا.» حضرت در ادامه فرمودند: « خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین هستم و من نسبت به آنان از خودشان اولی و مقدم می باشم.» آنگاه فرمودند: «پس هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست.» سه بار این جمله را بیان کردند و فرمودند: « خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن، هر کسی که علی را دوست و سرپرست خود بداند و دشمن بدار هر کسی که او را دشمن دارد و یاری نما هر کسی که او را یاری می نماید و به حال خود رها کن، هر کس که او را وا می گذارد.» پس خطاب به حجاج فرمودند: «ای مردم حاضرین به غایبین این پیام را برسانند.» هنوز اجتماع متفرق نشده بود که بار دیگر جبرئیل بر پیامبر وارد و این آیه را نازل کرد: «امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و دین اسلام را بر شما پسندیدم.» ( سوره مائده، آیه 3 )
سپس پیامبر دستور داد که مردم با حضرت علی (ع) بیعت کنند. مردم دسته دسته به خیمه پیامبر(ص) که حضرت علی (ع)  در آن بود وارد و با حضرت علی(ع) بیعت کردند و به ایشان تبریک می‌گفتند. ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر جزو اولین بیعت کنندگان بودند و عمر، خطاب به حضرت علی (ع) گفت: «بر تو گوارا باد ای پسر ابی طالب، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.» مراسم بیعت با حضرت علی (ع) سه روز به طول انجامید. حسان بن ثابت انصاری در آن روز دربارة این انتخاب و امامت و جانشینی حضرت علی (ع) ابیاتی را سرود.
حدیث غدیر توسط 110 تن از صحابه مثل ابوبکر، عمر، عثمان، عمار یاسر، ام سلمه، ابوهریره، سلمان، زبیر، زیدبن ارقم، ابوذر، عباس بن عبدالمطلب، جابر عبدالله انصاری و 83 تن از تابعین مثل سعید بن جبیر و عمربن عبدالعزیز نقل شده است. پس از تابعین نیز 360 تن از محدثان، حدیث غدیررا در آثار خویش نقل نموده اند که سه تن از آنان صاحبان «صحاح سته» ( ششگانه ) هستند.
علمای شیعه همگی غدیر را حدیثی متواتر دانسته اند. مورخی مثل یعقوبی که اولین کتاب تاریخ عمومی را در جهان اسلام نوشته نیز واقعه غدیر را ذکر کرده است. همچنین مورخانی مثل محمد بن جریر طبری، ابن اثیر، سیوطی، شهرستانی، ابونعیم اصفهانی این واقعه را بیان کرده اند و حتی برخی از آنان کتاب های مستقل در باب غدیر تألیف کرده‌اند مثل «الولایه فی طرق حدیث الغدیر»  اثر محمد بن جریر طبری.
عید غدیر خم بزرگترین عید در نزد ائمه (ع) و شیعیان آنان بوده است و در طول تاریخ همواره آن را گرامی داشته‌اند.
«در کتاب ثوب الاعمال شیخ صدوق باسندش به حسن بن راشد آمده که گفته است: به امام صادق (ع) گفتم: آیا برای مؤمنان عید دیگری جز جمعه و فطر و قربان وجود دارد؟ فرمودند: آری. روزی و عیدی که از همه بزرگتر است و آن روزی است که امیر المؤمنین علی (ع) را بر پا داشتند و رسول خدا (ص) پیمان ولایت او را بر عهده زن و مرد مسلمان در محل غدیر خم نهاد، پرسیدم کدام روز هفته بوده است؟ فرمودند: روز در سال ها تغییر می کند، آن روز، روز هجدهم ذی الحجه است....»





      
   1   2   3      >