نوروز پس از اسلام از احترام خاصی برخوردار بوده و روایاتی در این مورد وجود دارد . مرحوم علامه مجلسی از امام جعفر صادق (ع) نقل می کند که فرمودند : در این روز ( نوروز ) کشتی حضرت نوح بعد از طوفان بر کوه جودی قرار گرفت .
در این روز فرشته وحی بر حضرت رسول ( ص ) نازل شد و پیام پیامبری بدو داد ( عید مبعث ) این روزی است که پیامبر اسلام ( ص ) بت های کفار قریش را در مکه شکست و روزی که حضرت ابراهیم نیز بت های کافران را شکست .
همان روزی است که حضرت رسول ( ص ) در بین ملکه و مدینه صحابه را به دور خود جمع کرد و به آنها مسأله جانشینی حضرت علی ( ع ) را بعد از خویش ابلاغ نمود ( عید غدیر ) .
باز در همین روز بود که حضرت رسول ( ص ) مولای متقیان علی ( ع ) را فرستاد به وادی جنیان که از ایشان بیعت از برای او بگیرد .
در این روز بعد از کشته شدن عثمان ، مردم با امام علی ( ع ) بیعت کردند و بدین سان خلافت به امیرالمومنین علی ( ع ) بازگشت .
امام جعفر صادق ( ع ) به یکی از صحابه خود می فرمایند : این روز را عجمان حفظ کردند و حرمت آن را رعایت کردند و شما را عریان آن را ضایع کردید و باز بدو فرمودند : در این روز غسل بکن و پاکیزه ترین و بهترین جامعه خویش را بپوش و با بهترین بوها خود را خوشبو ساز .
میلاد حضرت رسول اکرم (ص) را به تمتمی شیعیان جهان تبریک می گوئیم
واحد مرکز رایانه پایگاه بسیج شهید کلاهدوز
هارون الرشید- خلیفه عباسی، به علت حرص و طمع در مملکت داری خویش، سعی داشت مخالفان خود را به هر وسیله و بهانه ای از سر راه خود بردارد برای همین یا آنها را می کشت و یا به زندان می فرستاد. زندانی که رهایی از آن امکان نداشت.
امام موسی کاظم (علیه السلام) دوره ی امامت خود را در زمان این ظالم می گذراندند ایشان مورد احترام و محبوب دل مومنان بودند و به طبع مخالف ظلم.
هارون الرشید، امام را یک خطر خیلی جدی برای خود می دانست. او سعی و کوشش داشت تا علمای برجسته ی اسلامی را ترغیب کند که فتوا دهند امام موسی کاظم از دین خارج شده است. بدین ترتیب زمینه ی اقدام علیه آن بزرگوار آماده گردد.
یکی از علمای آن روزگار بهلول بود و هارون الرشید از او خواست که فرمان قتل امام موسی کاظم(علیه السلام) را امضا کند.
بهلول ماجرا را به اطلاع امام رساند و چاره طلبید.
امام موسی کاظم (علیه السلام) که در زندان هارون الرشید به سر می بردند فرمودند:
خود را به دیوانگان شبیه ساز تا از این خطر رهایی یابی.
بهلول، خود را به دیوانگی زده و به شمشیر طنز و طعنه و مسخرگی، بر حکومت ظالم، حمله آورد.
نام اصلی این مرد بزرگ ((وهب بن عمرو)) می باشد. و چون گشاده رو و خندان و زیبا چهره بود، بهلول نام می گیرد که به معنی همه ی این صفات است.
«ولایت» از ریشه «وَلى» به معناى قرب و دنوّ و نزدیکى است. معجم مقاییس اللغه مىگوید:
وَلى (الواو واللام و الیاء) أصلٌ صحیحٌ یدلُّ على قربٍ. من ذالک، الولی: القرب. یُقال: «تباعد بعد ولیٍ.» أی: «قرب» و «جلس مما یلینی» أی: «بقاربنی.»(1)
راغب، نیز مىگوید:
دو چیز، هرگاه، چسبیده و کنار هم قرار گیرند که شىء سوم، میان آن دو، فاصلهاى پدید نیاورد و پیوندشان را از هم نگسلد، واژه «ولى» معنا و مفهوم پیدا مىکند.(2)
از آنجا که توجّه انسان به جهان مادّه و محسوس، چه از نظر یک فرد در طول حیات خویش و چه از نظر اجتماع بشرى در طول تاریخ، بر امور فراحسّى مقدّم است، به نظر مىرسد که انسان، نخست این به هم پیوستگى و پیوند را در جسمانیات و روابط مکانى و زمانى اشیا، تجربه کرده، آن گاه به طور استعاره، در امور غیر مادّى از آن بهره برده است.
«وَلى» ریشه اشتقاق لغات فراوانى مانند «مولى»، «ولىّ»، «والى»، «ولایت»، «تولّى» است کهدر همه آنها، معناى قرابت و به هم پیوستگى وجود دارد و در معانى مختلف و یا متضادّى که گاه براى برخى از این واژهها، مثل «مولى» مىشمارند، همه، مشترک معنوىاند و نه مشترک لفظى.(3)
معانى گفته شده براى واژه ولایت، در کتب لغت، عبارت است از: محبّت، نصرت، تدبیر، قیام به امر و ملک امر، امارت دولت، سلطان، خطّه، شهر و موطن هر کس(4)، ولى چنان که گفته شده؛ ولایت، در ریشه و اصل، همان قرابت و پیوند است و این پیوند، از مقوله اضافه و یک حقیقت دوسویه است. پیوند و به هم پیوستگى افراد و گروههاى اجتماعى را از حیثیّات مختلف مىتوان در نظر گرفت: پیوند و قرابت فامیلى، پیوند از جهت حبّ و عشق، پیوند از جهت پیمان و تعهّد و غیره. با توجّه به شکلهاى متنوع قرابت و پیوند است که انواع متفاوت ولایت مانند ولایت حبّ، ولایت نصرت، ولایت حَلْف، ولایت ابن العمّ، ولایت عتق، عهد، حکم، امر پدید مىآید.
این موارد، در واقع، معانى متنوّع براى ولایت نیستند که در هر مورد، ولایت وضعِ لغوىِ مخصوص دارا باشد، بلکه در اینها، رابطه اتحاد و پیوندى مطرح است که این پیوند، موجب نوعى حقِّ تصرّف و مالکیت تدبیر خواهد بود. این اولویّت، براى کسانى که از دو طرف این رابطه و پیوند نیستند، وجود ندارد.(5)
ولایت به کسر «واو» و فتح «واو»، هر دو، در زبان عربى کاربرد دارد. در فرق این دو، گفتهاند که «ولایت» (به فتح واو) به معناى نصرت و یارى کردن و محبّت است، امّا «ولایت» (به کسر واو) مفهوم تدبیر و امارت دارد؛ زیرا، تدبیر و امارت، حرفه و شغل به شمار مىآید و عربزبانان فاءالفعل واژهاى را که از حرفه حکایت مىکند، مانند: خِیاطة و نِقابة، مکسور تلفظمىکنند.
ولى این تفاوت، نمىتواند درست باشد؛ زیرا از یک سو، با لغاتى مانند «کتابة» و «زیارة» و «کرامة» مواجهیم که تهى از معناى حرفه و صنعتند و از سوى دیگر، کلماتى مانند «زعامة» و «وکالة» و «وزارة» را مىبینیم که فاءالفعلشان هم مفتوح و مکسور، تلفظ شده است.
بنابراین، تفاوت وَلایت (مفتوحالفاء) و وِلایت (مکسورالفاء) از نظر محقّقان لغت، ثابت نیست و مانند: «وَصایت» و «وِصایت» و «دَلالت» و «دِلالت»و «وَکالت» و «وِکالت» مفتوح و مکسور آن، در معنا و مفهوم تفاوتى ندارد.(6)
یکى از مشتقات «وَلى»، «تولّى» است. «تولّى» هرگاه به شکل مفعول بىواسطه و «متعدّى بنفسه» به کار رود، از یگانگى و پیوند حکایت دارد و قبول ولایت را نشان مىدهد، مانند «یتولّون الذین کفروا» (مائده/80) و «إنما سلطانه على الذین یتولّونه» (نحل/100) و هرگاه به شکل مفعول با واسطه و با حرف جرّ «عن» لفظاً یا تقدیراً متعدّى شود، مفهومى متضاد با سابق خواهد داشت و بر اعراض و ترک یگانگى و قرابت دلالت مىکند(7)، مانند «فاعرض عن مَنْ تولّى عن ذکرنا و لم یرد إلّا الحیاة الدنیا» (نجم/29) و «فإنْ تولّوا فإنَّ اللّه علیم بالمفسدین» (آلعمران/63).
جهان در آستانة بعثت حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در انحطاط و بحران شگفت انگیزی قرار داشت. جهالت، غارتگری، ظلم و ستم، تضییع حقوق ضعیفان و محرومان، فساد و بی بند و باری، تبعیض و ناعدالتی، نگرانی و دلهره، دوری از اخلاق و انسانیت، تمام جوامع بشری را در آن روزگار فرا گرفته بود.
در این میان منطقة جزیرة العرب و به ویژه شهر مکه از منظر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، پایینترین و بدترین وضع را تحمل میکرد. خضوع اعراب جاهل در مقابل چوبهای خشکی که به صورت بت درست شده بود و اهالی مکه در مقابل آن اجسام بیجان قربانیها کرده و استمداد میطلبیدند، هر انسان فهمیده و عاقلی را به تعجب و تأسف وا میداشت. زنان نه تنها از حقوق اساسی خود محروم بودند، بلکه همانند کالای بیجان خرید و فروش میشدند و... .
خداوند متعال در آیات وحیانی خویش به برخی از ناهنجاریها و آداب غیر انسانی و جاهلانة آن روز اشاره کرده و میفرماید: ﴿قُلْ تَعالَوْ اَتْلُ ما حَرّمَ رَبُّکُم عَلَیْکُمْ اَلاّ تُشْرِکوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوالِدَیْنِ إحْساناً وَلاتَقْتُلوا أوْلادَکُمْ مِنْ إمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإیّاهُمْ وَلاتَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ وَلاتَقْتُلوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ إلاَ بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصّیکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلونَ﴾[1]؛ «بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است [برایتان] بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرا ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید. فرزندانتان را از ترس فقر نکشید. ما شما و آنها را روزی میدهیم. و به کارهای زشت نزدیک نشوید چه آشکار و چه پنهان. و انسانی را که خداوند محترم شمرده به قتل نرسانید مگر به حق [و از روی قانون الهی]. این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید
.»وَلاتَقْرَبوا مالَ الْیَتیمِ إلاّ بِالَّتی هِیَ أحْسَنُ حَتّی یَبْلُغَ أشُدَّهُ وَأوْفوا الْکَیْلَ وَالْمیزانَ بِالقِسْطِ، لانُکَلِّفُ نَفْساً إلاّ وُسْعَها وَإذا قُلْتُمْ فَاعْدِلوا وَلَوْ کانَ ذا قُربی وَبِعَهْدِ اللهِ أوْفوا ذلِکُمْ وَصّیکُمْ بِهِ لَعَلّکُمْ تَذَکَّرونَ﴾[2]؛ «و به مال یتیم جز به بهترین صورت [و برای خدمت به او] نزدیک نشوید تا به حد رشد خود برسد، و حق پیمانه و وزن را به عدل و دادگری رعایت کنید. ما هیچ کس را به بیش از توانائی و قدرتش وادار نمیکنیم. هنگامی که [در مقام داوری یا شهادت] سخنی میگوئید، عدالت را مد نظر قرار دهید حتی اگر در مورد نزدیکان شما باشد، و به پیمانهای خداوند وفادار باشید. اینها مواردی است که خداوند شما را به آن سفارش میکند، تا شاید پند گیرید.
»خداوند متعال در این آیات از رسمهای باطل و غیر اخلاقی دوران جاهلیت خبر داده و به موضوعات غیر انسانی رایج، از جمله شرک و بتپرستی، آزار پدر و مادر، کشتن فرزندان، ارتکاب اعمال زشت و فساد انگیز، کشتن افراد بیگناه، تجاوز به اموال یتیمان، بیعدالتی در توزیع اموال و امکانات عمومی، پایمال کردن حقوق دیگران، عهد شکنی و نادیده انگاشتن پیمانها و قوانین اجتماعی میپردازد و در عین حال راهکارها و دستورات سازندهای در این زمینه به مسلمانان ارائه میکند.
ناگفته پیداست که برخی از علل و انگیزههای بعثت پیامران الهی نیز در این آیات مطرح شده است که عدالت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی از جملة آنهاست. در روایتی از اوضاع نابسامان عربستان در آستانة بعثت نبوی ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمده است: روزی قیس بن عاصم به نزد حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمده و عرضه داشته: یا رسول الله! من در ایام جاهلیت هشت دختر خود را زنده به گور کردهام، حالا چه کنم؟ پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: در مقابل هر دختر یک برده آزاد کن!
در روایت دیگری آمده است: هنگامی که قیس یکی از موارد زنده به گور کردن دخترانش را در حضور رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ شرح داد، رسول مهربان الهی در حالی که از شدت تأثر حلقههای اشک بر گونههای مبارکش میلغزید، از سنگ دلی و قساوت آن مرد جاهل تعجب کرده و به یارانش فرمود: «إنَّ هذهِ لَقَسْوَةٌ وَمَنْ لایَرْحَمْ لایُرْحَمْ؛ این [عمل] سنگدلی است و هر کس رحم نداشته باشد، مشمول رحمت [الهی] نخواهد بود».
بنابراین جهان در آستانه بعثت، غرق در انواع خرافات، افکار و اندیشههای جاهلانه بود و شاید در آن روزگاران در هیچ جای عالم خرافه پرستی و بیبند و باری و رواج مفاسد اجتماعی مثل منطقة جزیره العرب نبود. مردم آن عصر بدون آنکه خود متوجه باشند، نیاز شدیدی به امور معنوی، اخلاقی و انسانی داشتند ودر آتش ناعدالتی، نابرابری و تضییع حقوق انسانی میسوختند. در این فرصت برخی از علل و عوامل بعثت انبیاء را _ که در رأس آن بعثت رسول گرامی اسلام قرار دارد