«ولایت» از ریشه «وَلى» به معناى قرب و دنوّ و نزدیکى است. معجم مقاییس اللغه مىگوید:
وَلى (الواو واللام و الیاء) أصلٌ صحیحٌ یدلُّ على قربٍ. من ذالک، الولی: القرب. یُقال: «تباعد بعد ولیٍ.» أی: «قرب» و «جلس مما یلینی» أی: «بقاربنی.»(1)
راغب، نیز مىگوید:
دو چیز، هرگاه، چسبیده و کنار هم قرار گیرند که شىء سوم، میان آن دو، فاصلهاى پدید نیاورد و پیوندشان را از هم نگسلد، واژه «ولى» معنا و مفهوم پیدا مىکند.(2)
از آنجا که توجّه انسان به جهان مادّه و محسوس، چه از نظر یک فرد در طول حیات خویش و چه از نظر اجتماع بشرى در طول تاریخ، بر امور فراحسّى مقدّم است، به نظر مىرسد که انسان، نخست این به هم پیوستگى و پیوند را در جسمانیات و روابط مکانى و زمانى اشیا، تجربه کرده، آن گاه به طور استعاره، در امور غیر مادّى از آن بهره برده است.
«وَلى» ریشه اشتقاق لغات فراوانى مانند «مولى»، «ولىّ»، «والى»، «ولایت»، «تولّى» است کهدر همه آنها، معناى قرابت و به هم پیوستگى وجود دارد و در معانى مختلف و یا متضادّى که گاه براى برخى از این واژهها، مثل «مولى» مىشمارند، همه، مشترک معنوىاند و نه مشترک لفظى.(3)
معانى گفته شده براى واژه ولایت، در کتب لغت، عبارت است از: محبّت، نصرت، تدبیر، قیام به امر و ملک امر، امارت دولت، سلطان، خطّه، شهر و موطن هر کس(4)، ولى چنان که گفته شده؛ ولایت، در ریشه و اصل، همان قرابت و پیوند است و این پیوند، از مقوله اضافه و یک حقیقت دوسویه است. پیوند و به هم پیوستگى افراد و گروههاى اجتماعى را از حیثیّات مختلف مىتوان در نظر گرفت: پیوند و قرابت فامیلى، پیوند از جهت حبّ و عشق، پیوند از جهت پیمان و تعهّد و غیره. با توجّه به شکلهاى متنوع قرابت و پیوند است که انواع متفاوت ولایت مانند ولایت حبّ، ولایت نصرت، ولایت حَلْف، ولایت ابن العمّ، ولایت عتق، عهد، حکم، امر پدید مىآید.
این موارد، در واقع، معانى متنوّع براى ولایت نیستند که در هر مورد، ولایت وضعِ لغوىِ مخصوص دارا باشد، بلکه در اینها، رابطه اتحاد و پیوندى مطرح است که این پیوند، موجب نوعى حقِّ تصرّف و مالکیت تدبیر خواهد بود. این اولویّت، براى کسانى که از دو طرف این رابطه و پیوند نیستند، وجود ندارد.(5)
ولایت به کسر «واو» و فتح «واو»، هر دو، در زبان عربى کاربرد دارد. در فرق این دو، گفتهاند که «ولایت» (به فتح واو) به معناى نصرت و یارى کردن و محبّت است، امّا «ولایت» (به کسر واو) مفهوم تدبیر و امارت دارد؛ زیرا، تدبیر و امارت، حرفه و شغل به شمار مىآید و عربزبانان فاءالفعل واژهاى را که از حرفه حکایت مىکند، مانند: خِیاطة و نِقابة، مکسور تلفظمىکنند.
ولى این تفاوت، نمىتواند درست باشد؛ زیرا از یک سو، با لغاتى مانند «کتابة» و «زیارة» و «کرامة» مواجهیم که تهى از معناى حرفه و صنعتند و از سوى دیگر، کلماتى مانند «زعامة» و «وکالة» و «وزارة» را مىبینیم که فاءالفعلشان هم مفتوح و مکسور، تلفظ شده است.
بنابراین، تفاوت وَلایت (مفتوحالفاء) و وِلایت (مکسورالفاء) از نظر محقّقان لغت، ثابت نیست و مانند: «وَصایت» و «وِصایت» و «دَلالت» و «دِلالت»و «وَکالت» و «وِکالت» مفتوح و مکسور آن، در معنا و مفهوم تفاوتى ندارد.(6)
یکى از مشتقات «وَلى»، «تولّى» است. «تولّى» هرگاه به شکل مفعول بىواسطه و «متعدّى بنفسه» به کار رود، از یگانگى و پیوند حکایت دارد و قبول ولایت را نشان مىدهد، مانند «یتولّون الذین کفروا» (مائده/80) و «إنما سلطانه على الذین یتولّونه» (نحل/100) و هرگاه به شکل مفعول با واسطه و با حرف جرّ «عن» لفظاً یا تقدیراً متعدّى شود، مفهومى متضاد با سابق خواهد داشت و بر اعراض و ترک یگانگى و قرابت دلالت مىکند(7)، مانند «فاعرض عن مَنْ تولّى عن ذکرنا و لم یرد إلّا الحیاة الدنیا» (نجم/29) و «فإنْ تولّوا فإنَّ اللّه علیم بالمفسدین» (آلعمران/63).
کانون فرهنگی مسجد 12 امام علیه السلام - باقرشهر
توسط : واحد مرکز رایانه پایگاه بسیج شهید کلاهدوز | تاریخ : یکشنبه 88/12/9
مطلب بعدی :
نرم افزار مذهبی موبایل