هنگامی که رسول اکرم بعد از آن مواجهه وصف ناشدنی به سوی خانه آمد هیچ یار و همکاری نداشت. به محض ورود به خانه، ام المؤمنین خدیجه و امام علی علیه السلام را فرا خواند. آنچه را که بر او گذشته بود به آنها بازگو نمود. آن بزرگواران به او ایمان آوردند... بدین وسیله دو نفر دیگر به اسلام افزوده شد. رسول اکرم آغاز به دعوت نمود. آیات حق را بر مردمان می خواند و دل آنها را روشن می ساخت. به مرور زمان بر یاران آن حضرت افزوده شد. بلال که برده امیه ابن خلف یکی از سرسخت ترین دشمنان اسلام بود، به رسول اکرم ایمان آورد. عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه نیز مسلمان شدند و ... دشمنان اسلام احساس خطر کردند. کار را بر مسلمین سخت گرفتند. شکنجه و آزار آغاز شد. پدر و مادر عمار به شهادت رسیدند و بدین ترتیب نام خود را در فرهنگ بشری به عنوان اولین شهیدان اسلام، جاودانه ساختند. در همین ایام بود که ابوذر نیز گذرش به مکه افتاد. رسول اکرم را دید و به او ایمان آورد. ابوذر اما شوری دیگر داشت.
بلافاصله بر بلندایی ایستاد و با صدایی رسا، شهادتین را بر زبان جاری ساخت. قریشیان بر سر او ریختند و تا پای مرگ او را زدند. عباس عموی پیامبر در آن بحبوحه پیدا شد و ابوذر را شفاعت کرد. ابوذر اما دست بردار نبود. روز بعد مجددا بر همان سکو ایستاد و با صدای رساتر، شهادتین را بانگ زد. قریشیان مجددا بر سر او ریختند. این بار نیز عباس به فریاد او رسید. طبق شواهد تاریخی، ابوذر اولین کسی است که ندای توحید و نبوت را با صدای بلند به گوش اهالی مکه رساند و اولین منادی اسلام در بین یاران رسول اکرم شد.
کار اسلام روز به روز رو به سامان بود. سه سال دعوت خفا به پایان رسید. بعد از آن دعوت آشکار شد. اکنون اسلام کسانی چون حمزه، جعفر برادر امام علی علیه السلام، ابوطالب، عبدالله بن مسعود، ابوذر و... را در کنار داشت. در مکه زندگی بر مسلمنان سخت شد. پیامبر دستور هجرت داد. ابتدا گروهی به سرپرستی جعفر به حبشه مهاجرت کردند. تا اینکه مسلمین با هجرت به مدینه دست به تأسیس پایگاه زدند. در این ایام، سلمان فارسی نیز بر مسلمین اضافه شد. سلمان همواره و تمام عمر خود را به دنبال حقیقت سپری کرد. می گویند: ابتدا کشیش زردشتی داشته است. اما دل ناآرام او را این دین نتوانسته بود، آرام نماید. بعد از آن به دین مسیحیت گرویده است. اما گمشده خود را در آن دین نیز نیافته بود. تا اینکه آوازه پیامبر آخر الزمان به گوش او رسیده و او در پی یافتن او به سفر پرداخته و خود را به مدینه می رساند. بعد از آن که رسول اکرم را می بیند و با او به صحبت می پردازد، به یقین می بیند که گمشده او کسی جز محمد نیست. پس ایمان می آورد و ...
او در آن مدت کوتاه که با رسول اکرم زندگی می کند، به مرتبه ای از کمال می رسد که بعد از امیر المؤمنین علی علیه السلام، نزدیکترین فرد از اصحاب به رسول گرامی می شود. وقتی جنگ خندق پیش آمد، رسول اکرم از اصحاب برای مبارزه با کفار مشورت خواست. هر کس پیشنهادی کرد. سلمان گفت : بهتر است دور مدینه خندق حفر گردد تا از هجوم ناگهانی آنان جلوگیری شود. رسول اکرم پذیرفت و کار سلمان به جایی رسید که رسول گرامی اسلام در وصف آن پاک نهاد گفت: «سلمان منا اهل البیت ».